کتابها چه می گویند ؟؟
کتاب جای خالی سلوچ محمود دولت آبادی را ورق میزدم ...
جایی از کتاب نوشته بود روزگار همیشه بر یک پاشنه نمی ماند ، روز و شب دارد ،
روشنی دارد ، تاریکی دارد ، کم دارد ، بیش دارد ..
دیگر چیزی از زمستان باقی نمانده ، تمام میشود ، بـــــــهار می آید ...
دیدم گوشه همین صفحه نوشته ام از یک جایی به بعد ، حال آدم خوب نمیشود !!
حرفم را پس گرفتم ....
خط زدم جمله خودم را ..
اصلا همانی که دولت آبادی گفته ، از یک جایی به بعد آدم آرام میشود بزرگ میشود بالغ میشود .
و پای تمام اشتباهاتش می ایستد سنگینی تصمیمی که گرفته را گردن دیگری نمی اندازد؟!
دنبال مقصر نمیگردد قبول میکند گذشته اش را ، انکار نمیکند آنرا ، نادیده اش نمیگیرد
حذفش نمیکند ، اجازه میدهد هرچه هست هرچه بود در همان گذشته بماند
حالا باید آینده را ساخت از نو ، به نوعی دیگر ...
یاد میگیرد زندگی یک موهبت است ، غنیمت است ، نعمت است
قدرش را بداند و آن را فدای آدمهای بی مقدار نکند ..
همه اینها را که فهمید آرامشی می آید می نشیند گوشه دلش در روح و روانش ...
اینجای زندگی همان جایی ست که دولت آبادی گفته :
اصلا از یک جایی به بعد حال آدم خوب می شود....
دعا میکنم همگی ما بزرگ شویم و زندگیمان همانی شود که باید ...